پنج سبک مدیریتی ضد توسعه در ایران
عصر ایران - بنا به اعلام رسمی در حال حاضر بیش از 440 هزار نفر به عنوان مدیر در دستگاههای اجرایی کشور اشتغال به کار دارند. این در حالی است که تعداد کارمندان کشور ژاپن با جمعیت 127 میلیونی جمعاً 300 هزار نفر است و ما در ایران با 75 میلیون جمعیت 1.5 برابر کلکارمندان ژاپن، فقط مدیر داریم!
طبق آخرین آمارها، در حال حاضر در کشور حدود 3600 سازمان و دستگاه اجرایی، نزدیک به 4 میلیون کارمند حقوق بگیر و 4.5 میلیون نفر بازنشسته مستمری بگیر داریم.
در دومین بخش از یادداشت"درنگی بر موانع توسعه یافتگی ایران"، به پنج شیوه مدیریتی ضد توسعه در کشور می پردازم که باعث توقف و ایستایی در روند توسعه یافتگی کشور هستند.
با پوزش از مدیران متخصص، دلسوز و عاشق میهن، با وجدان، متعهد و لایق، خوانندگان گرامی را با سبک های مدیریتی زیان بار و خسارت آور آشنا می کنم.
مدیران و شیوه های مدیریتی که وجودشان در مسند امور مساوی است با عقب ماندگی، هدررفت منابع و تأخیر در روند توسعه کشور:
۱- مدیران معامله گر و بی هویت
مدیرانی هستند که از سبک پوشش تا طرز سخن گفتن خود را با گفتمان دولت ها تنظیم می کنند و دوری و نزدیکی به گروه ها و افراد ذی نفوذ سیاسی را با شامه قوی خود می سنجند که چه زمانی راهنمای چپ و چه زمانی راهنمای راست را بفشارند.
این تیپ مدیران از همه بیشتر تحول کشور را قفل می کنند. اخلاق، جوانمردی و پایبندی به قیود انسانی هرگز در قاموس این مدیران جایگاهی ندارد. این ها را باید دلالان سیاسی و اقتصادی نامید. برای ایشان هرگز مهم نیست چه کسی در رأس کار باشد. مهم تارهای در هم تنیده ای هست که روی آن می غلطند و از منابع و مزایای دولتی و بیت المال ارتزاق می کنند. وقتی پای اصلاح طلبی در میان باشد، ژست اصلاح طلبی می گیرند و وقتی اصولگرایی روی بورس باشد، گوی سبقت را از اصولگرایان می ربایند.
پیش چشم این جماعت معامله گر، دغدغه های اخلاقی، ملی و میهنی، پیشرفت کشور، جوانمردی و وطن پرستی خندهدار ترین واژگان است. تنها دو چیز در نظر این مدیران مقدس است: ما باشیم و منافع ما برقرار باشد!
۲- مدیران پاره وقت و از راه دور
این دسته از مدیران اگر چه به اسم مدیر تام و تمام یک سازمان یا اداره هستند اما واقعیت چیز دیگری است. دو روز تدریس در دانشگاه، یک روز مشاور یک شرکت، دو روز سفر کاری! اینان سازمان خود را از راه دور اداره می کنند. این مدیران سعی می کنند سازمان را با ساعات حضور خود تنظیم کنند. گاهی از خود می پرسم در حکم کارگزینی این مدیران مگر فوق العاده مدیریت و سایر مزایا بابت «یک ماه کار تمام وقت» پرداخت نمی شود پس چگونه می پذیرند که نیمی از هفته را در محل خدمت نباشند و از این مزایا برخودار شوند؟
۳- مدیران قبیله ای و عشیره ای
این بلیه همیشگی سازمان های دولتی و اجرایی در کشور ماست. مدیری فقط همشهری های خود را به کار می گمارد و امور عشیره خود را رتق و فتق می کند. این دسته مدیران هیچ گونه درکی از نگاه ملی به مسائل ندارند. ایران و آینده کشور را در روستا و زادگاه خود می بینند. وقتی با یک ارباب رجوع یا کارمند سازمان خود مواجه می شوند که در زمره همشهریانش نیست، گویی با یک غیر ایرانی و بیگانه طرف هستند. ماحصل فامیل گرایی چیزی جز تضییع حقوق مردم و جلوگیری از شایسته سالاری نیست.
۴- مدیران آکادمیک و غیر اجرایی
این قبیل مدیران از مدیریت فقط دانش آن را به ارث برده اند. مدیران دانشگاهی اما کم توان و غیر اجرایی! به همه چیز از منظر مسأله و موضوع پژوهشی نگاه می کنند. سازمان را با کلاس درس اشتباه گرفته اند.
نمی دانند که منابع، زمان و انرژی در حدی نیست که به پای افکار و آرمان های انتزاعی آنها تلف شود. این مدیران نمی دانند در کنار ارزشمندی نگاه پژوهشی به مسایل، سرعت عمل هم مهم است. این مدیران به اسم کار علمی، خواسته یا ناخواسته فرصت های طلایی توسعه را می سوزانند.
۵- مدیران ترسو و مطیع
مدیرانی که می بینند و میدانند نتیجه تصمیم مقام مافوق آن ها چقدر زیان بار است اما به دلیل شخصیت ضعیف و منفعل خود هرگز لب به نقد و نظر نمی گشایند.
خطر این قبیل مدیران بزدل به حدی است که امیرمؤمنان علی (ع) پرهیز از انتصاب اینها را در نامه ۵۳ نهج البلاغه به مالک اشتر متذکر شده اند. دلیل اطاعت پذیری و بله قربان گویی این مدیران یا از سر به خطر نیفتادن منافع آنهاست یا به دلیل اینکه تصور می کنند شایستگی یعنی اطاعت پذیری محض از مافوق و بی نیازی به نظرات کارشناسان!!
وقتی از "رانت" حرف می زنیم
دقیقا از چه چیزی حرف می زنیم؟
١- رانت و رانت خواری به زبان ساده: رانت جویی را می توان مقوله ای دانست که در آن رفتار عده خاصی بررسی می شود؛ عده ای که در تلاش هستند ثروت خلق شده توسط دیگران را به تملک خود درآورند به جای اینکه خود، خلق ثروت کنند. اگر در دوران قبل از دولت های مدرن، این نوع تملک با ظلم و جور و تعدی انجام می شد در دوران جدید بوروکراسی رانت ساز، این نوع انتقال ثروت را به صورت مسالمت آمیز انجام می دهد. در جوامع توسعه یافته فرصت های رانتی را با سالم سازی مقررات تا حدود زیادی از بین برده اند اما در جوامع توسعه نیافته توزیع این فرصتهای پولساز کاملا در اختیار بوروکراسی است و البته هر از چندی، بوروکراتی مثل "خاوری" لو می رود اما این فقط، قسمت پیدای کوه یخی است که قسمت بسیار بزرگتر آن پنهان است.
٢- تعریف ریکاردو: دیوید ریکاردو در اوایل قرن نوزدهم تعریفی از رانت ارایه کرد که بر پایه ضرورت ایجاد شده برای افزایش تولید کشاورزی به دلیل افزایش جمعیت بود. درجه حاصلخیزی زمین های مختلف یکسان نیست و می توان از زمین درجه یک، درجه دو و درجه سه سخن گفت که هزینه تولید یک واحد محصول در زمین درجه دو از زمین درجه یک بیشتر و در زمین درجه سه از هر دو بیشتر است. اگر قیمت محصول به دلیل افزایش تقاضای ناشی از افزایش جمعیت به حدی افزایش یابد که کشت در زمین درجه دو هم توجیه یابد صاحب زمین درجه یک، مازاد درآمدی نسبت به صاحب زمین درجه دو خواهد داشت که ناشی از نابرابری هزینه تولید در این دو زمین است و می توان از این مازاد به عنوان "رانت" نام برد. اگر افزایش قیمت محصول باز هم ادامه یابد تا زمین درجه ٣ هم برای کشت دارای توجیه اقتصادی شود در این صورت صاحب زمین درجه دو هم دارای رانت خواهد شد و البته رانت صاحب زمین درجه یک هم افزایش خواهد بافت.
٣- رانتی که ریکاردو از آن نام برد یک رانت طبیعی است و شاید گریزی از آن نباشد اما مشکل رانت دست ساز بوروکراسی است که تحت پوشش نیت های خیرخواهانه انجام می شود اما در بسیاری از موارد، هدف اصلی، آن کار دیگر است. شما می توانید به جای عامل تولید زمین، سرمایه ریالی یا سرمایه ارزی یا مجوزهای مختلف تولید را در نظر بگیرید. اگر فردی سرمایه ریالی خود را با بهره ٦ درصد از بوروکراسی بگیرد و فرد دومی با بهره ١٢ درصد و فرد سومی با بهره مثلا ٢٥ درصد کار کند که همین الان در ایران نمونه عینی دارد مفهومش این است که قیمتها به حدی بالاست که تولید فرد سوم توجیه اقتصادی دارد اما بوروکراسی دو نفر اول و دوم را شایسته دریافت رانت تشخیص داده است! (تمرین: معیارهای شایستگی را نام ببرید) در مورد سرمایه ارزی هم کسی که دلار ٣٠٠٠ تومانی دریافت می کند نسبت به کسی که سرمایه ارزی خود را با ارز ٣٦٠٠ تومانی تهیه می کند صاحب رانت است. یا کسی که مجوز کسب و کار را با روابط از بوروکراسی گرفته نسبت به کسی که همان مجوز را از صاحب رابطه دیگری ماهانه صد میلیون تومان اجاره کرده صاحب رانت است.
تمرین: این فهرست را تکمیل کنید!
میرزاخانى سردبیر دنیای اقتصاد
واگذاری کارها، مهم ترین مهارت یک مدیر
واگذاری کارها یکی از مهارتهای اساسی مدیران مؤثر است. بدون توانایی واگذاری مؤثر و درست، نمیتوانید استعداد ذاتی خود به عنوان مدیر را آشکار کنید.
تعریف مدیریت عبارت است از «کسب نتیجه از طریق دیگران». در ذات این تعریف ایده واگذاری مؤثر کارها، وظایف و مسئولیتها به کارمندان نهفته است. توانایی و اشتیاق شما برای واگذاری کارها تعیینکننده پیشرفت و موفقیت در کسبوکار است.
واگذاری کارها شما را قادر میسازد تا توانایی و لیاقت افراد زیردستتان را ارتقا داده و این استعداد انسانی را شکوفا کنید.
امروزه مدیران با ظرفیت کامل خود کار میکنند؛ کارهای آنها از زمانی که برای انجامشان در اختیار دارند، بسیار بیشتر است. مدیر برای انجام همه کارهای مهم باید هر کاری که از عهده دیگران ساخته است را به آنها واگذار کند. این حقیقتی محض در زندگی کاری است.
واگذاری کارها قابل یادگیری است
خوشبختانه، واگذاری کارها مهارتی است که میتواند بهبود یابد. شما در ابتدا هر مهارتی را با یادگیری روش انجام آن میآموزید و سپس مدام تمرینش میکنید تا به عادت بدل شود؛ مثل رانندگی.
بسیاری از مدیران هرگز درباره واگذاری کارها آموزش ندیدهاند، در نتیجه هر بار که رفتار جدیدی را میآموزید، در ابتدا احساس ناشیگری دارید. با این حال، هر چه بیشتر واگذاری کارها را تمرین کنید، برایتان سادهتر می شود.
با افسانههای مانع از واگذاری مؤثر مبارزه کنید
افسانه 1: زمان کافی برای واگذاری وجود ندارد.
افسانه 2: کارمند به اندازه کافی شایسته نیست.
افسانه 3: اگر میخواهید درست انجام شود، باید شخصا انجامش دهید.
افسانه 4: در صورت واگذاری، افراد گمان میکنند که در جریان کارها نیستید.
افسانه 5: وقتی در کاری ماهر هستید، باید شخصا انجامش دهید.
قانون «70 درصد» را به کار گیرید. اگر شخص دیگری میتواند این کار را تا 70 درصد به خوبی شما انجام دهد، کار را به او واگذار کنید. وقتتان را برای انجام کارهای معدودی آزاد کنید که فقط از عهده شما بر می آید.
شخص مناسب را پیدا کنید
در هرحال اگر می خواهید به جای اینکه خودتان کار را انجام دهید، آن را واگذار کنید، بهترین شخصی که میتوانید کار را به او واگذار کنید، را پیدا کنید.
وقتی کارها را واگذار میکنید، مطمئن شوید که آنها را به افراد مناسب سپردهاید. واگذاری کاری مهم به شخصی که استعداد و لیاقت انجام آن را از خود نشان نداده است، دستورالعمل بدبختی است.
کار را برونسپاری کنید
فرضیه دیگری که مدیران دارند این است که کار هرچه باشد، باید شخصی از درون شرکت انجامش دهد. با این حال، امروزه شرکتهایی وجود دارند که در کارهای خاصی تخصص دارند و میتوانید کل کار را به آنها برونسپاری کنید تا سریعتر، بهتر و ارزانتر از شما انجامش دهند.
همه چیز با برنامهریزی آغاز میشود
شاید بزرگترین نتیجهای که به عنوان مدیر از آن لذت خواهید برد، ناشی از برنامهریزی باشد. همه برنامهریزیها با کاغذ و خودکار و تهیه فهرستی از کارهایی که باید انجام شود، زمان و روش انجامشان آغاز می شود.
____________________
نکات مدیریتی:
بازاریابی یا مارکتینگ واقعاً به چه معناست؟
بسیاری اشتباهاً واژه بازاریابی (Marketing) را فروش و تبلیغات پیشبردی معنی میکنند. جای تعجب نیست که هرروزه با آگهیهای تبلیغاتی تلویزیونی، روزنامه، تبلیغات تلفنی و مراجعه فروشندگان مورد هجوم قرار میگیریم. همواره کسی درصدد فروش چیزی به ماست و به نظر میرسد ما را از مرگ، مالیات و فروشندگی گریزی نیست!چنین است که وقتی دانشجویان درمییابند فروش فقط جزء کوچکی از مجموعه عظیم بازاریابی است، بسیار حیرتزده میشوند. فروش فقط یکی از چندین وظایف بازاریابی به شمار میرود.
تأکید میکنیم! فروش فقط قسمت کوچکی از فرایند بازاریابی ما را شامل خواهد شد، در فرایند بازاریابی اصولی، فروش از درجه اهمیت پایینی نیز برخوردار میباشد و کافی است حداقل انتظارات تیم بازاریابی را برآورده نماید، به عبارتی فرآیند را از مسیر مشخصشده منحرف نکند. البته نمیتوان تأثیر فروشندگان و بازاریابان کارآزموده را نادیده گرفت ولی وقتی از دید کلان به موضوع مینگریم این درصد ناچیز جلوه خواهد نمود. اگر و فقط اگر بازاریاب در تشخیص نیازهای مشتری، تولید کالای مطلوب، قیمتگذاری، توزیع و تبلیغات پیشبردی توفیق حاصل نماید، آن زمان محصول بهراحتی به فروش خواهد رسید.
هنگامیکه شرکت فورد، خودرو تاروس خود را معرفی کرد با سیلی از تقاضا روبرو شد. این شرکت اقدام به تولید کالای بهاصطلاح درست کرده بود، یعنی کالایی که مزایای جدیدی برای مشتریانش به همراه داشت و نه کالایی که صرفاً بگوید من هم هستم!
«دراکر معتقد است هدف بازاریابی زائد کردن فروش است. هدف شناختن و درک مشتری به نحوی است که کالا یا خدمت ارائهشده دقیقاً مناسب باشد و خود، خود را بفروش برساند.»
این بدان معنی نیست که فروش و تبلیغات پیشبردی فاقد اهمیتاند، بلکه بدین معنی است که این دو فقط بخشی از ترکیب بزرگتر بازاریابیاند. ترکیبی که خود شامل مجموعهای از ابزارهای بازاریابی است که برای تأثیر بر محیط بازار باهم تلفیق میشوند.